۞ پیامبراسلام(ص):
عُنوانُ صَحیفَةِ المُؤمِنِ حُبُّ عَلیِّ بنِ ابی‌طالب(ع). سرلوحة پروندة هرمؤمن(قیامت)دوستی ومحبت علی بن ابی‌طالب(ع)است.(مستدرک حاکم، ج٣، کنزالعمال،ج١١، ص٦١٥)

موقعیت شما : صفحه اصلی » شمس الشموس
  • شناسه : 3991
  • 29 شهریور 1399 - 8:16
  • 785 بازدید
  • ارسال توسط :
  • منبع : تهران پردیس

علی بن موسی الرضا علیه‌السلام (۱۱ ذی القعده ۱۴۸ – ۳۰ صفر ۲۰۳ ه.ق) فرزند امام کاظم (علیه السلام) و نجمه خاتون (سلام الله علیها) هشتمین امام شیعیان اثنی عشری است. کنیه ایشان، ابوالحسن می باشد و مدت امامتشان ۲۰ سال است که همزمان بود با سالهای پایانی خلافت هارون الرشید، خلافت امین (چهار سال) و ۵ سال اول خلافت مأمون عباسی. [۱]

آن حضرت بیشتر مدت زمان زندگی خویش را در شهر زادگاهشان مدینه حضور داشتند ولی در سال ۲۰۰ هجری به اصرار مأمون عباسی و بالاجبار راهی شهر مرو محل خلافت این خلیفه عباسی شدند. در مرو مأمون حضرت را مجبور به پذیرش عنوان ولایتعهدی کرد و سرانجام در سال ۲۰۳ هجری مأمون ایشان را با زهر مسموم کرد و به شهادت رساند. محل دفن جسم مطهر ایشان بعدا به مشهد الرضا معروف شد که امروزه زیارتگاه بزرگ شیعیان جهان است.

امام رضا (۲).
مقام امام هشتم
نام علی
القاب رضا
کنیه ابوالحسن
پدر امام کاظم علیه السلام
مادر نجمه
زادروز ۱۱ ذی القعده سال ۱۴۸ هجری
زادگاه مدینه
مدت امامت ۲۰سال
مدت عمر ۵۵ سال
تاریخ شهادت ۳۰ صفر سال ۲۰۳ هجری
علت شهادت مسمومیت توسط زهر
قاتل مأمون عباسی لعنه الله
مدفن مشهد
زندگی نامه
ولادت
امام علی بن موسی رضا علیه السّلام بنا به قول بسیارى از مورّخان، در سال ۱۴۸ [۲] و بنا به قول اندکى دیگر از آنان، در سال ۱۵۳ [۳] در ۱۱ ذى‌ القعده یا ذى الحجه و یا ربیع الاول در شهر مدینه به دنیا آمد.

مادر
مادر گرامی آن حضرت «ام ولد» (کنیز) بوده است. نام او در برخی روایات نجمه[۴] و در برخى تکتم[۵] ذکر شده است و اسامی دیگری نیز برای ایشان ذکر شده است.ref>کشف الغمه فی معرفه الأئمه (طبع قدیم)، ج‏۲، ص۲۵۹؛ عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏۱، ص۱۶

حمیده خاتون می‌گوید: وقتی که نجمه به خانه ما راه یافت، پیامبر اسلام را در عالم خواب دیدم که به من فرمود: «ای حمیده! نجمه را به پسرت موسی علیه‌السلام ببخش» و همسر او کن و فرمود: «فانه سیولد منها خیر اهل الارض؛ همانا بزودی بهترین فرد روی زمین، از او متولد می‌شود.» من به این دستور عمل کردم، و نجمه را همسر فرزندم امام کاظم علیه‌السلام نمودم و از او حضرت رضا علیه السلام به دنیا آمد.[۶]
مشخصات ظاهری
گفته‌ اند که امام رضا علیه السّلام خرمایى یا عمیقا سرخ رو بودند[۷]، و در برخى اسناد گفته شده است که ایشان سفیدرو بودند و قدّى میانه داشتند[۸]
کنیه والقاب
کنیه
امام کاظم علیه السّلام کنیه ابوالحسن را به ایشان عنایت فرمودند. [۹] و به على بن یقطین گفتند:اى على، این پسرم (با اشاره به امام رضا علیه السّلام) آقاى فرزندان من است و من کنیه خویش را به او داده‌ ام. [۱۰] بدین جهت امام کاظم علیه السّلام را «ابو الحسن اوّل» و امام رضا علیه السّلام را «ابو الحسن دوم» مى ‌نامند.

حرم امام رضا علیه السلام در مشهد
امام رضا (علیه اسلام) دارای القاب بسیار زیادی می باشند. برخى از القاب آن حضرت عبارتند از:

رضا
صابر[۱۱]
زکی[۱۲]
وافی[۱۳]
سراج اللّه‌[۱۴]
قرّه عین المؤمنین‌[۱۵]
مکیدات الملحدین‌[۱۶]
صدیق[۱۷]
فاضل[۱۸]
نقش انگشتری
بر انگشتر حضرت حک شده بوده است «ولى اللّه» [۱۹] و انگشتر دیگرى داشته اند که بر آن نوشته شده : «العزّه للّه» [۲۰]. برخی نیز نقش انگشتر ایشان را « ما شاء الله و لا حول و لا قوّه الّا بالله » نوشته اند. [۲۱]

همسران و فرزندان
همسر آن حضرت، سبیکه (س) از خاندان ماریه قبطیه همسر پیامبر(ص)، بود. او مادر امام جواد علیه السلام است. [۲۲] همسر دیگری که برای امام ذکر شده است، ام حبیبه دختر مأمون است که به پیشنهاد مأمون با امام ازدواج می کند.
در شماره و اسامى فرزندان امام علیه السّلام نیز اختلاف است، گروهى آنها را پنج پسر و یک دختر نوشته ‌اند، به نام هاى محمّد، قانع، حسن، جعفر، ابراهیم، حسین و عایشه. امّا شیخ مفید بر این باور است، که امام هشتم علیه السّلام را، فرزندى جز امام محمّد جواد علیه السّلام نبوده است[۲۳]، و ابن شهرآشوب و طبرسى در اعلام الورى، نیز بر همین اعتقاد مى ‌باشند[۲۴]
امامت
با وجود اینکه وضعیت مسأله امامت در اواخر زندگى موسى بن جعفر علیه السّلام به دلیل زندانی بودن امام، بسیار پیچیده و سخت بود، اما بیشتر اصحاب امام کاظم علیه السّلام جانشینى امام رضا علیه السّلام را از طرف آن حضرت پذیرفتند. شیخ مفید نام دوازده تن از این صحابه را که روایاتى در موضوع تعیین امام رضا علیه السّلام به جانشینى پدر بزرگوارش نقل کرده‌ اند، ذکر مى‌کند که مهمترین آنها: داود بن کثیر الرقّى، محمد بن اسحاق بن عمّار، على بن یقطین و محمد بن سنان مى‌ باشند.[۲۵]

با این حال باز به دلیل تقیه و نیز فرصت طلبى اشخاصى که اموالى از طرف‌ امام کاظم علیه السّلام از شیعیان گرفته بودند[۲۶] و همچنین وجود برخى از روایات نادرست که در آنها علایمى را براى منحرف ساختن اذهان از امام علیه السّلام، شناسانده بودند، مشکلاتى به وجود آمد.

شیخ طبرسی اشکال تراشی اصلی را مربوط به کسانی می داند که در آخرین حبس امام که منجر به شهادت آن حضرت شد، اموالی نزدشان جمع شده بود.[۲۷] این اشخاص با پول هایی از امام که نزد خود داشتند و متعلق به امام بود، خانه و غلّات خریدند و وقتى خبر رحلت امام علیه السّلام به آنها رسید، وفات آن حضرت را انکار کرده و در میان شیعه شایع کردند که امام کاظم علیه السّلام نمرده است؛ زیرا او قائم آل محمّد است. [۲۸]

پس از شهادت امام کاظم علیه السّلام دو گرایش عمده به نامهاى «قطعیه» و «واقفیه» پدید آمد. قطعیه رحلت امام کاظم علیه السّلام را تأیید کرده و امامت امام رضا علیه السّلام را پذیرفت. [۲۹]اما گرایش واقفیه به بهانه باور نداشتن به درگذشت امام کاظم علیه السّلام بر اعتقاد به امامت یا مهدویت آن حضرت باقى ماند.[۳۰] [۳۱]

ا‌مام رضا علیه السّلام در روایتى سرنوشت واقفیه را اینگونه بیان فرمودند: «در حیرت زندگى مى‌کنند و نهایت در حال کفر مى ‌میرند.»[۳۲]

سفر به بصره و کوفه
مطابق با روایتی که راوندی در کتاب الخرائج و الجرائح نقل نموده است، بعد از شهادت امام موسى کاظم علیه السّلام، امام رضا علیه السّلام به منظور معرفى خود و اثبات امامتش، به بصره و کوفه با طی الارض سفر نمود. و در جلسه هایی با حضور شیعیان و دانشمندان آنجا به اثبات امامت خود و احتجاج پرداخت. امام در بصره در منزل حسن بن محمد علوى سکونت گزید و در آنجا با گروهى از مسلمانان جلسه‌اى برگزار کرد در این جلسه مخالفان و علم امام به زبانهای مختلف با تعدادی از افراد حاضر در کوفه از ملیت های مختلف به زبان خود آنها سخن گفتند و به سوالاتشان پاسخ دادند. امام همچنین در آن جلسه جاثلیق مسیحى و رأس الجالوت (رئیس یهودیان) را شرکت دادند و با آنها مناظره نمودند. [۳۳]

امام و خلفای معاصرشان
طول مدت امامت حضرت امام رضا علیه‌السلام مقارن بود با ادامه‌ی حکومت هارون الرشید، خلافت امین و خلافت مأمون.

امام و هارون الرشید
آنگونه که از روایات تاریخی بر می آید دستگاه حاکم به زودی به امامت امام رضا علیه السلام پس از امام موسی بن جعفر پی می برد و حتی کسانی که در توطئه دستگیری و قتل امام کاظم علیه السلام شرکت داشتند سعی در تحریک هارون به قتل امام می کنند. به عنوان نمونه در کتاب “عیون اخبار الرضا” آمده است یحیی بن خالد که زمینه توطئه قتل امام کاظم علیه السلام را، نزد هارون فراهم ساخت روزی به هارون گفت:

این علیّ فرزند موسی بن جعفر علیه السلام جانشین پدر شده، و مدّعی امامت است.

هارون گفت: آنچه به پدرش کردیم برای ما بس نیست، تو می خواهی همه آنان را بکشیم؟[۳۴]

زمانی که هارون الرشید امام موسى بن جعفر (ع) را کشت، عده‌اى از جاسوسان و رجال امنیتى کشور را براى بررسى امر امام رضا علیه السلام فرستاد تا تمایلات و علایق حضرت را به اطلاع او برسانند. با این حال امام رضا علیه السلام مشغول نشر احکام الهى و تعالیم اسلام و توضیح مطالب پیرامون امامت شد. در این حال بعضى از بزرگان شیعه ترسیدند مبادا از طرف هارون الرشید به او آسیبى برسد. محمد بن سنان می گوید: «من به ابوالحسن الرضا علیه السلام در روزگار هارون گفتم: تو خودت را به این امر شهرت دادى (یعنى اظهار امامت کردى) و جاى پدرت نشستى در حالى که خون شما از شمشیر هارون مى‌ چکد. امام علیه السلام پاسخ داد: مرا بر این کار جرأت داد آنچه که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود که: «اگر ابو جهل بتواند یک مو از سر من کم کند من پیغمبر خدا نیستم.» و من به شما مى‌ گویم اگر هارون بتواند یک مو از سر من کم کند شاهد باشید که من امام نیستم. [۳۵]»

مطابق با برخی روایات، برامکه در ابتلاى امام کاظم و امام رضا علیهما السلام به گرفتاری ها، نقش مهمی داشتند زیرا آنها هارون الرشید ستمگر را به کینه ‌جویى نسبت به این دو امام واداشتند. امام رضا علیه السلام کاملا از طرح توطئه آنها آگاه بود، از این رو بر ضدّ آنها از خدا استمداد کرد. محمد بن فضیل نقل کرده «در سالى که هارون الرشید برامکه را قتل عام کرد و بلا بر آنها نازل شد ابو الحسن الرضا علیه السلام در عرفات ایستاده بود و دعا مى‌ کرد، سپس سرش را خم کرد. در این باره از او سؤال شد، فرمود: من خدا را علیه برامکه نسبت به آنچه با پدرم کردند مى‌ خواندم، امروز خداى متعال دعایم را در باره آنها استجابت کرد. طولى نکشید که بلا بر جعفر و یحیى فرود آمد و احوالشان دگرگون شد.[۳۶]»

حمله و غارت خانه امام
هارون الرشید پس از آنکه جلودى را به جنگ محمد بن جعفر بن محمد (دیباج) که بر ضدّ خلیفه شورش کرده بود فرستاد، به او دستور داد که به خانه‌ هاى علویان حمله برد و تمام جامه ‌ها و جواهرات زنانشان را غارت کند و براى آنها هیچ جامه‌اى را باقى نگذارد مگر یک جامه براى هر کدام از آنها.

جلودى به خانه امام رضا علیه السلام حمله کرد. پس امام ایستاد و همه زنان علوى را گرد آورد از جمله دختران پیامبر خدا (ص) و خانواده‌ اش را در یک اطاق، سپس دم در خانه ایستاد. جلودى به امام گفت: راه فرارى نیست. من باید وارد خانه شوم و لباس آنها را غارت کنم درست همان گونه که هارون الرشید دستور داده است.

امام پاسخ داد: من جامه و جواهرات آنها را به تو مى‌دهم. من به خدا قسم مى‌خورم که همه چیزهایى را که پوشیده‌ اند بگیرم.

امام به سخنان خود با جلودى ادامه داد تا او آرام گرفت، سپس وارد خانه شد و جامه ‌ها و زینت آلات و حتى گوشواره‌ ها و خلخال ها و دکمه ‌هاى زنان علوى را جمع‌ آورى کرد و به دست جلودى داد تا آنها را به هارون الرشید تسلیم کند. [۳۷]

امام و امین عباسی
محمد امین پس از مرگ پدرش عهده ‌دار رهبرى مسلمانان شد، و طبق رأى قاطع مورّخان او صلاحیت چنین پست بالایى را نداشته است. وی به شدت متمایل به لذات و شهوات نفسانی بوده و از علم و علم آموزی کراهت داشته است. به دلیل اختلافی که او با مأمون بر سر حکومت پیدا کرد، امام رضا علیه السلام فرصتی پیدا کردند تا در آزادی بیشتر به انجام وظایف سنگین امامت بپردازند.

امام و مأمون
مامون را می توان از قدرتمند ترین و دانشمندترین خلفای عباسی دانست. خلیفه‌ای که برخلاف پیشینیاش که راه عیش و نوش را در پیش گرفته بودند، علاقه‌ی وافری به علم و ترویج آن داشت. با این حال مأمون نیز مانند دیگر خلفای غاصب می‌دانست که وجود ائمه اطهار برای بقای قدرت او خطرناک است و باید در برابر آنها اقداماتی انجام داد. اما او برخلاف پدرانش که سعی می‌کردند با زندانی کردن و تحت فشار قرار دادن ائمه آنها را کنترل کنند، راه دیگری را انتخاب کرد و آن راه واگذاری ولایتعهدی به امام رضا علیه السلام بود. با رجوع به سخنان مأمون در جمع معترضان از خاندان عباسی به این اقدام مأمون و نیز سخنان خود امام رضا علیه السلام در این مورد، می توان اهداف مأمون از انجام این عمل را در موارد زیر خلاصه کرد:

جذب یاران و شعیان امام به طرف خود
پذیرفتن مشروعیت حکومت عباسیان توسط علویان
کنترل اعمال و رفتار امام رضا(ع)
کاسته شدن مقام و منزلت امام در نزد شیعیانشان
سرکوب قیام های علویان[۳۸]
سفر امام رضا به خراسان
کلینی از یاسر خادم و ریّان بن صلت نقل کرده که: وقتی کار امین پایان یافت و حکومت مأمون استقرار پیدا کرد، او نامه ای به امام علیه السّلام نوشت و از آن حضرت خواست تا به خراسان بیاید. امام رضا علیه السلام بعللى تمسک مى‏فرمود و عذر میخواست، مأمون پیوسته به آن حضرت نامه می نوشت تا آن حضرت دانست که چاره ‏ئى ندارد و او دست بردار نیست، لذا از مدینه بیرون شد.[۳۹]

شیخ صدوق از معول سجستانى آورده: «زمانى که براى بردن امام رضا علیه السّلام به خراسان پیکى به مدینه آمد، من در آنجا بودم. امام به منظور وداع از رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلم) وارد حرم شد، او را دیدم که چندین بار از حرم بیرون مى ‌آمد و دوباره به سوى مدفن پیغمبر بازمى‌ گشت و با صداى بلند گریه مى‌ کرد. من به امام نزدیک شده و سلام کردم و علّت این موضوع را از آن حضرت جویا شدم. در جواب فرمودند: من از جوار جدّم بیرون رفته و در غربت از دنیا خواهم رفت.»[۴۰]»

افزون بر این، وقتی که امام علیه السّلام می خواست به خراسان برود، هیچ کدام از افراد خانواده اش را به همراه نبرد و این خود دلیل روشنی بود بر این که این مسافرت از نظر آن حضرت، هیچ آینده روشنی نداشته و سفری از روی امید نیست. از حسن بن على وشّاء نقل شده که امام به او فرمودند: «موقعى که مى‌خواستند مرا از مدینه بیرون ببرند، افراد خانواده‌ام را جمع کرده و دستور دادم براى من گریه کنند تا گریه آنها را بشنوم. سپس در میان آنها دوازده هزار دینار تقسیم کرده و گفتم من دیگر به سوى شما باز نخواهم گشت.» [۴۱]

چنین برخوردهایى بى‌ تردید مى ‌توانست کسانى را که درک درستى داشتند، به ویژه شیعیان را که در ارتباط مستقیم با امام بودند متوجه سازد که امام به اجبار این مسافرت را پذیرفته است‌.[۴۲]

انتصاب امام جواد علیه السلام
امام پیش از رفتن به خراسان به داخل مسجد پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله و سلم) وارد شد و دستش را بر لبه قبر شریف نهاد و فرزندش را به قبر چسباند و نزد جدّش رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله طلب حفاظت براى او کرد و سپس به فرزندش گفت: «به تمام وکلا و خدمتکارانم گفته‌ ام که از تو شنوایى داشته باشند و پیرویت کنند. و به اصحابش او را معرفى کرد که جانشین وى خواهد بود.» [۴۳]

مسیر حرکت امام به مرو

مسیر حرکت امام رضا (ع) از مدینه به خراسان
مسیر حرکت امام و همراهانشان طبق کتاب اطلس شیعه چنین بوده است: مدینه، نقره، هوسجه، نباج، حفر ابوموسی، بصره، اهواز، بهبهان، اصطخر، ابرقوه، ده شیر (فراشاه)، یزد، خرانق، رباط پشت بام، نیشابور، قدمگاه، ده سرخ، طوس، سرخس، مرو.[۴۴]

مطابق با نقل رجاء بن ابى ضحاک که از طرف مامون به بردن امام رضا علیه السلام به مرو مامور شده بود امام رضا علیه السلام در مسیر حرکت خود به عبادت و تهجد و موعظه مردم و روشنگری و پاسخ به سوالات آنها می پرداختند. در گزارش مفصلی که او از برنامه روزانه امام در زمان اقامت در شهرها ارائه می دهد آمده است که امام از موقع بالا آمدن آفتاب تا ظهر به مردم رو می نمود و آنها را موعظه نموده برایشان حدیث می گفت. او همچنین می گوید:

ایشان در هیچ شهری فرود نمى ‏آمد مگر آنکه مردم به نزد او می آمدند و معالم دین خود را از او می پرسیدند و او به آنها جواب می داد و بسیار حدیث می کرد از پدرش از پدرانش از على علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله [۴۵]
امام در نیشابور
از اتفاقات مهم مسیر سفر امام رضا علیه السلام، بیان حدیث سلسله الذهب است. مطابق با نقلی از این حدیث که اسحق بن راهویه راوی آن است هنگامی که حضرت رضا (ع) بنیشابور آمد و خواست که از نیشابور بسوى خراسان و نزد مأمون بیرون رود اصحاب حدیث گرد او اجتماع کرده و عرض کردند یا ابن رسول اللَّه تو از نزد ما کوچ میکنى و حدیث نمیکنى ما را بحدیثى که ما آن حدیث را از تو استفاده و ضبط کنیم آن جناب در میان عمارى نشسته بود سر از عمارى بیرون کرد و فرمود از پدرم موسى بن جعفر (ع) شنیدم که میفرمود از پدر بزرگوارم جعفر بن محمد شنیدم که میفرمود از پدر بزرگوارم محمد بن على شنیدم که میفرمود از پدر بزرگوارم على بن الحسین شنیدم که میفرمود از پدر بزرگوارم حسین بن على شنیدم که میفرمود از پدر بزرگوارم على بن ابى طالب (ع) شنیدم که میفرمود از رسول خدا (ص) شنیدم که میفرمود از جبرئیل (ع) شنیدم که میگفت از خداوند عز و جل شنیدم که میفرمود لا اله الا الله‏ قلعه من است پس هر کسى داخل شود در قلعه من ایمن است از عذاب من و چون راحله قدرى راه پیمود آن جناب فرمود بشروط لا اله الا الله‏ و منم از شروط لا اله الا الله‏ [۴۶]

ابن صباغ می گوید: نویسندگان صاحب قلم و دوات که این حدیث را آنروز می نوشتند شمارش کردند بیشتر از بیست هزار نفر بودند.[۴۷]

امام و مساله ولایتعدی
مهمترین فصل تاریخى زندگى امام رضا علیه السّلام جریان ولایتعهدى آن حضرت است. جریانی که به موجب آن حضرت مجبور شدند از شهر مدینه به مرو سفر کنند و پس از مدتی و با کینه مأمون به شهادت برسند.

پس از آنکه امام به مرو رسیدند، مأمون دستور داد تا از امام استقبال رسمى شود، بنا بر این نیروهاى مسلح با بقیه مردم براى استقبال از او خارج شدند در حالى که مأمون در صفّ مقدم استقبال کنندگان بود و با او سهل بن فضل و بقیه وزرا و مستشاران او بودند. پس از مستقر شدن امام در مرو، مأمون رسما خلافت را به امام عرضه کرد و از حضرت درخواست کرد که آن را به عهده بگیرد. اما امام کاملا از قصد مأمون آگاهى داشت. چرا که مأمون براى رسیدن به خلافت برادرش امین را کشته بود و بغداد را خراب کرده بود. به همین دلیل به او گفتند: «اگر این خلافت مال تو است جایز نیست خودت را خلع کنى و لباسى را که خدا به تو پوشانده به دیگرى بدهى، و اگر خلافت مال تو نیست چیزى که مال تو نیست جایز نیست آن را به من بدهى.»[۴۸]

تحمیل ولایتعهدی به امام
پس از نپذیرفتن خلافت توسط امام، مأمون به امام پیشنهاد ولایتعهدی را داد. اما امام این پیشنهاد مأمون را نیز نپذیرفتند. لیکن به هر روى اصرار مأمون در مسأله پذیرش ولایتعهدى از طرف امام رضا علیه السّلام توأم با تهدید قتل آن حضرت در صورت مخالفت، امام را در وضعیتى قرار داد که از پذیرفتن آن ناچار بود. [۴۹] امام انگیزه مأمون را در دیدار با او، این چنین بیان می کنند:«از این طریق تو (مأمون) مى ‌خواهى مردم بگویند که على بن موسى الرضا خود را از دنیا کنار نکشید، بلکه دنیا بود که خود را از او کنار کشید، آیا نمى‌ بینید چگونه ولیعهدى را به طمع رسیدن به خلافت قبول کرد؟»

مأمون پس از رد پیشنهاد ولایتعهدی از طرف امام رضا (علیه اسلام) عصبانی شد و به حضرت گفت:« تو همیشه مرا به کارى وادار مى‌ کنى که از انجامش متنفرم، و گویى از قدرت و شوکت من باک ندارى و خود را ایمن مى ‌دانى. به خدا قسم باید ولیعهدى را قبول کنى، یا اینکه تو را به قبول آن مجبور مى ‌کنم. تو باید این کار را بکنى وگرنه گردنت را می زنم. [۵۰]»

نهایتاً امام با شروط زیر ولایتعهدی مأمون را پذیرفتند:

احدى را به عنوان والى در کار دولتى منصوب نکند.
هیچ کس را عزل نکند.
هیچ رسمى را نقض نکند.
در امور دولتى مشاورى از دور باشد[۵۱].
ولایت‏عهدى بین امام رضا علیه السلام و مأمون در اسنادی رسمى هم نوشته شد و امام و مأمون آن را امضا کردند و بزرگان و دولتمردان شاهد آن بودند و به وسیله گروهى از مورخین نقل شده است.[۵۲] (مراجعه شود به سند ولایتعهدی امام رضا (علیه السلام ))

پس از آن مأمون مجلسی ترتیب داد که در آن مجلس بزرگان و درباریان و مردم با امام رضا (علیه السلام) بیعت کردند و مامون دستور داد که لباس سیاه که شعار عباسیان بود را از تن در آورده و لباس سبز بپوشند.

مأمون سپس دستور داد سکه به نام آن حضرت زدند و به مبارکى آن روز دختر عموى اسحق بن موسى را به همسرى اسحاق درآورد و به او فرمان داد تا به عنوان امیر الحاجى با عده ای از مردم به خانه خدا مشرف شده و در هر شهرى که وارد مى ‏شود برای مردم خطبه بنام آن حضرت بخواند.[۵۳]

عصر ولایتعهدی امام
در زمان ولایتعهدی امام اتفاقاتی به شرح زیر رخ داد:

دیدار با شعرای معروف زمان مانند دعبل خزاعی
بخشیدن و انفاق هر آنچه عباسیان در خراسان به حضرت داده بودند به فقرا و محرومین
شورش زید بن موسی بن جعفر ملقب به زیدالنار و دستگیره شدن او . مأمون به سبب امام رضا (علیه السلام) او را بخشید.
در سال ۲۰۱ هجری مأمون به امام اصرار کرد تا نماز عید آن سال را با مردم، ایشان بخوانند. امام به شرط خواندن نماز به شیوه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و امام علی علیه اسلام پذیرفتند. در روز عید امام با شیوه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) راهی نماز عید شدند، درحالی که تمام مردم شهر و بزرگان کشوری و لشکری ایشان را تکبیرگویان همراهی می کردند. مامون از جمعیتی که همراه امام شده بودند، به هراس افتاد و به توصیه وزیرش سهل، امام را در نیمه راه بازگرداند.
طلب باران برای مردم با خواندن نماز باران به همراه مردم، در سالی که خشکسالی شده بود. این عمل امام، ترس مأمون و عباسیان از جایگاه امام در نزد مردم را بیشتر کرد. پس از این عمل مأمون دادن ولایتعهدی به امام را یک اشتباه دانست و گفت:«. . . . حال که او را ولیعهد خود کردیم و مرتکب خطایى شدیم و با بلند نمودنش خود را مشرف بر هلاک کردیم، اکنون جایز نیست در امر او سستى به خرج دهیم و احتیاج داریم که اندک اندک فرودش آریم تا در نظر ملت جلوه دهیم که او لیاقت این امر را ندارد، سپس فکرى به حالش کنیم که مادّه بلا را از ما قطع کند و از فکرش خلاص شویم‌‌![۵۴]»
اوضاع علمی زمان امام رضا علیه‌السلام
در قرن دوم هـ. ق که امام رضا علیه‌السلام می‌زیستند، مراکز علمی رو به فزونی گذاشت. مدارس مختلف در همه علوم و به همه زبان‌ها و میان همه گروه‌ها پا گرفت. مدارس از جویندگان دانش در سطوح مختلف علمی و دین پر شد. به خصوص در زمان هارون الرشید و مأمون و در زمان امامت امام جعفرصادق علیه‌السلام و امام موسی کاظم علیه‌السلام و امام علی بن موسی الرضا علیه‌السلام.

حضرت امام رضا علیه‌السلام در زمان منصور به دنیا آمدند و در زمان خلافت مهدی، هادی، هارون الرشید و مأمون زندگی کردند و این زمانی بود که فرهنگ و فکر اسلامی به خوبی پایه گرفته بود و در آن زمان مؤسسین مذاهب فقهی مختلفی نیز زندگی می‌کردند.

امام علی بن موسی الرضا علیه‌السلام پناه اهل فکر و معرفت بودند و با علمای فلسفه به مناظره و بحث می‌پرداختند و در حالی که اهل فقه و شرع را هدایت و توجیه می‌کردند به محور آن‌ها تبدیل شده بودند.[۵۵]

مامون دانشمندان دیگر ادیان را جمع مى کرد و آنگاه امام رضا علیه‌السلام را نیز احضار مى کرد. آنان از امام پرسش مى کردند و آن حضرت یکى پس از دیگرى آنان را در مباحثات علمی شکست مى داد.

شهادت امام رضا علیه السلام
شهادت امام رضا علیه السلام بنابه قول مشهور در بین شیعه در روز ۳۰ صفر سال ۲۰۳ هجری قمری واقع گردیده است. آن حضرت توسط مامون خلیفه عباسی و با خورانده شدن سم به شهادت رسیدند.

برای تفصیل در این مورد این مقاله را ببینید: شهادت امام رضا علیه السلام

اخلاق امام رضا علیه‌السلام
در مورد آن حضرت گفته اند: ایشان از عابدترین مردم در زمان خود و بالاترین آن‌ها در پارسایی و تقوی بود، تا جایی که دشمنان آن حضرت هم بدان معترف بودند و نمی‌توانستند آن را انکار کنند.[۵۶]

از ابراهیم بن عباس صولی نقل شده است که گفت: «هیچ کس را فاضل تر از ابوالحسن رضا علیه‌السلام ندیده و نشنیده ام. از او چیزهایى دیده ام که از هیچ کس ندیدم: هرگز ندیدم با سخن گفتن به کسى جفا کند؛ ندیدم کلام کسى را قطع کند تا خود آن شخص از گفتن فارغ شود؛ هیچ‌گاه حاجتى را که مى توانست برآورده سازد، رد نمى کرد؛ هرگز پاهایش را پیش روى کسى که نشسته بود دراز نمى کرد؛ ندیدم به یکى از دوستان یا خادمانش دشنام دهد؛ هرگز ندیدم در خنده اش قهقهه بزند بلکه خنده او تبسم بود؛ چنان بود که اگر تنها بود و غذا برایش مى آوردند، غلامان و خدمتگزاران و حتى دربان و نگهبان را بر سفره خویش مى نشانید و با آن‌ها غذا مى خورد؛ شب‌ها کم مى خوابید و بسیار روزه مى گرفت؛ سه روز، روزه در هر ماه را از دست نمى داد و مى فرمود: این سه روز برابر با روزه یک عمر است؛ بسیار صدقه پنهانى مى داد».[۵۷]

احادیثی از امام رضا علیه‌السلام
«لایستَکمِلُ عَبدٌ حقیقهَ الایمانِ حَتَّى تَکونَ فیهِ خِصالُ ثَلاثٍ: اَلتَّفقُّهُ فِى الدّینِ وَحُسنُ التَّقدیرِ فِى المَعیشَهِ، وَالصَّبرُ عَلَى الرَّزایا؛ هیچ بنده‌اى حقیقت ایمانش را کامل نمى‌کند مگر این که در او سه خصلت باشد: دین‌شناسى، تدبر نیکو در زندگى و شکیبایى در مصیبت‌ها و بلاها». [۵۸]
«وَقِّرُوا کِبارَکُم وَارحَمُوا صِغارَکُم وَصِلُوا اَرحامَکُم؛ به بزرگترهایتان احترام بگذارید و با کوچکترها مهربان باشید و صله رحم نمایید». [۵۹]
«مَنْ کَانَ مِنَّا وَلَمْ یُطِعِ اللهَ فَلَیْسَ مِنَّا؛ هر کس خودش را با ما بداند و خدا را اطاعت نکند از ما نیست». [۶۰]
«اَلْاِمَامُ اَلْاَنِیسُ الرَّفِیقُ وَالْوَالِدُ الشَّفِیقُ وَالْاَخُ الشَّقِیقُ؛ امام مونسی دلسوز، پدری مهربان و برادری همدل است». [۶۱]
«اِیَّاکُمْ وَالْحِرْصَ وَالْحَسَدَ فَاِنَّهُما اَهْلَکَا الْاُمَمَ السَّالِفَهَ؛ از حرص و حسد بپرهیزید زیرا این دو امت‌های گذشته را نابود کرده است». [۶۲]
«یَا اَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوااللهَ فِی نِعَمِ اللهِ عَلَیْکُمْ فَلاتُنْفِرُوهَا عَنْکُمْ بِمَعَاصِیهِ؛ ای مردم تقوا را درباره‌ی نعمت‌های الهی رعایت کنید و نعمت‌ها را به گناه و معصیت از خود مرانید». [۶۳]
پانویس
الطبرسی، ج۲، ۱۴۱۷ه‍. ق. ، صص۴۱-۴۲.
. الکافى، ج ۱، ص ۴۸۶؛ الارشاد، ص ۳۴۱؛ التهذیب، ج ۶، ص ۸۳
عیون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۸۱٫ نوبختى سال ۱۵۱ را نقل کرده است. نک: فرق الشیعه، ص ۹۶
کشف الغمّه، ج ۳، ص ۱۰۲
عیون اخبار الرّضا، ج ۱، ص ۵
عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۶ و ۱۷٫
اخبار الدول، ص ۱۱۴٫
) الصّراط السّوى فى مناقب آل النّبى، ص ۱۹۹
بحار الانوار، ج ۱۲، ص ۴
بحار الانوار، ج ۱۲، ص ۴
جوهره الکلام فى مدح الساده الاعلام، ص ۴۳
الصراط السوى، ص ۱۹۹٫
تذکره الخواص، ص ۳۶۱
الدرّ النظیم، ص ۲۱۰٫
الدرّ النظیم، ص ۲۱۰٫
بحار الانوار، ج ۱۲، ص ۴٫
بحار الانوار، ج ۱۲، ص ۴٫
بحار الانوار، ج ۱۲، ص ۴٫
بحار الانوار، ج ۱۲، ص ۴
الدّرّ النظیم، ص ۲۱۰
بحار الانوار، ج ۴۹، ص ۲، از کافى‌
الکلینی، الکافی، مصحح محمد آخوندی، بی‌تا، ج۱، ص۴۹۲، منتهی الامال، ج۲، ص۵۷۱
مفید، الارشاد، ۱۳۷۲ش، ج۲، ص۲۷۱.
محمدجواد فضل الله‌، تحلیلى از زندگانى امام رضا(ع)، ص:۴۴-۴۵
الارشاد، ص ۳۰۴
إعلام الورى، ص ۳۰۳
إعلام الوری، ص ۳۰۳
رجال کشى، ص ۴۶۰
الملل و النّحل، شهرستانى، ج ۱، ص ۱۵۰؛ اصطلاح قطعیه، بعدها تا زمان امام زمان علیه السّلام به اثناعشریه اطلاق مى‌شد.
الملل و النحل، ج ۱، ص ۱۵۰
حیات فکری و سیاسی ائمه، رسول جعفریان ، ص۴۲۷ تا ۴۲۹
رجال الکشی، ص ۴۵۶
الخرائج و الجرائح، ج‏۱، ص ۳۴۱ تا ۳۵۱ – نقل ترجمه از ترجمه کتاب الخرائج و الجرائح با عنوان جلوه ‏هاى اعجاز معصومین علیهم السلام از غلامحسن محرمی، ص ۲۷۰ تا ۲۸۱
عیون اخبارالرّضا، ج۲، ص۲۲۶٫
اعیان الشیعه، ج ۴، ص ۹۷٫
عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۲۲۵
عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۶۱
برای تفصیل رجوع شود به مقاله ولایتعهدى امام رضا علیه السلام در همین دانشنامه
الکافی، ج‏۱، ص۴۸۹
عیون أخبار الرضا علیه السلام، شیخ صدوق، تحقیق مهدی لاجوردى، نشر جهان‏، تهران‏، ۱۳۷۸، ص ۲۱۸

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

پاسخ دادن