حسین بن علی بن ابی طالب(ع) (۴–۶۱ق)، مشهور به اباعبدالله و سیدالشهداء، امام سوم شیعیان، فرزند دوم امام علی(ع) و نوه پیامبر(ص)، که در واقعه عاشورا بهشهادت رسید.
حسین بن علی (ع) در دوره کودکی از محبت و علاقه فراوان پیامبر برخوردار بود. در دوره خلافت امام علی در کنار ایشان بود و در جنگهای آن دوره شرکت داشت. در زمان امامت امام حسن(ع) پیرو او بود و پس از شهادت وی نیز، تا زمانی که معاویه در قید حیات بود، به پیمان ایشان با معاویه وفادار ماند؛ اما پس از مرگ معاویهبیعت با یزید را مشروع ندانست.
فشار یزید بر حاکم مدینه که یا از امام حسین بیعت بگیرد یا او را به قتل برساند، باعث شد حسین (ع) در ۲۷ رجب سال ۶۰ق رهسپار مکه شود. با توجه به دعوت کوفیان برای پذیرش زمامداری، او از مکه به سوی کوفه رهسپار شد. ورود عبیدالله بن زیاد از طرف یزید به کوفه باعث شد امام نتواند به کوفه وارد شود. امام حسین در کربلا با سپاهیان عبیدالله بن زیاد مواجه شد و در جنگی که در دهم محرم سال ۶۱ ق میان دو لشکر درگرفت، به همراه یارانش (حدود ۷۲ نفر) به شهادت رسید. پس از جنگ، خانوادهاش به اسارت درآمدند و به کوفه و شام فرستاده شدند.
شهادت امام حسین(ع) آثار قابلتوجهی بر رفتار مسلمانان و شیعیان در طول تاریخ داشته و الهامبخش مبارزات، انقلابها و قیامهای متعددی بوده است. شیعیان بر گریه و سوگواری بر شهادت امام حسین(ع)، به ویژه در ماه محرم، تأکید دارند.
ویژگیها و فضایل
امام حسین(ع) سپیدچهره بود.[۱۴۳] گاه عمامهای از خز[۱۴۴] وگاه عمامهای سیاه بر سر میگذاشت.[۱۴۵] موی سر و محاسن خود را خضاب مینمود.[۱۴۶] در بیشتر منابع حدیثی و تاریخی و رجالی کهن از شباهت وی بهپیامبر اکرم(ص) سخن گفته شده[۱۴۷] و در روایتی شبیهترین فرد به پیامبر(ص) وصف شده است.[۱۴۸] در روایتی دیگر از امام علی(ع)، وی فرزندش حسین را شبیهترین فرد به خود از نظر خُلق و خو و رفتار، دانسته است.[۱۴۹]
نقش دو انگشتری او یکی «لااله الّااللّه، عُدَّهٌ للِقاءاللّه» و دیگری «ان اللّه بالغُ اَمْرِه» بود.[۱۵۰]
امام حسین(ع) پس از شهادت امام حسن(ع)، با وجود افرادی که به سن از وی بزرگتر بودند، شریفترین فرد از بنی هاشم به شمار میرفت[۱۵۱] و آنها در امور خویش با او مشورت میکردند و نظر او را بر رأی دیگران ترجیح میدادند.[۱۵۲] امام حسین(ع) ۲۵ بار، همراه با نزدیکانش، پیاده حج گزارد.[۱۵۳]
یعلی عامری از پیامبر(ص) نقل کرده است:[۱۵۴]
حُسَینٌ مِنّی و اَنا مِنهُ، اَحَبَّ اللهُ مَن اَحَبَّهُ، الحَسَنُ و الحسینُ سِبطانِ مِن الاَسباط (ترجمه: حسین، از من است و من، از حسینم. خداوند دوست میدارد هر کس را که دوستدار حسین(ع) است! حسن و حسین دو فرزند از فرزندان انبیایند.)
از سلمان فارسی نیز نقل شده است:[۱۵۵] رسول خدا(ص)، حسین(ع) را بر زانوی خویش نهاده او را میبوسید و میفرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانی؛ تو امام و پسر امام و پدر امامان هستی؛ تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجتهای خدایی که ۹ نفرند و خاتم ایشان قائم ایشان است. باز از سلمان روایت شده است که پیامبر(ص) فرمود:[۱۵۶] ای سلمان! هر کس اینان را دوست بدارد، مرا دوست داشته و هر کس مرا دوست بدارد، خدا را دوست داشته است. سپس دستش را بر شانه حسین(ع) نهاد و فرمود: او، امام و پسر امام است، ۹ تن از نسل او، امامانی نیک و امین و معصوماند و نهمین آنان، قائم (قیام کننده) ایشان است.
پیامبر خدا(ص) بارها فرمود:[۱۵۷] حسن(ع) و حسین(ع) فرزندان من هستند، هر کس آنها را دوست بدارد مرا دوست داشته و کسی که مرا دوست داشت خدا را دوست دارد و هر که خدا را دوست داشت وارد بهشت میشود و هر کس آنها را بد بدارد مرا بد داشته و هر که مرا بد داشته خدا را بد داشته و هر که خدا را بد بدارد وارد جهنم میشود.
ابوهریره نیز گفته است که:[۱۵۸] رسول خدا(ص) فرمود: هر کس این دو فرزندم –حسن و حسین- را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر که با آنان دشمنی ورزد با من دشمنی نموده است.
دشمنان امام نیز به فضائل او معترف بودند، چنان که معاویه میگفت حسین همچون پدرش علی اهل غدر و حیله نیست.[۱۵۹] عمرو بن عاص او را محبوبترین فرد از زمینیان نزد اهل آسمان میدانست.[۱۶۰]
او همواره احترام برادرش، امام حسن(ع)، را پاس میداشت و در برابرش سخن نمیگفت،[۱۶۱] هیچگاه جلوتر از وی راه نمیرفت و در جایی که هر دو حضور داشتند، در سخن گفتن، بر او پیشی نمیگرفت و اظهار نظر نمیکرد.[۱۶۲] حتی با اینکه بسیار بخشنده بود و در مدینه به جود و کرم شناخته شده بود[۱۶۳] اما در بخششهایش نیز سعی داشت به امام حسن(ع) احترام گذارد. گفتهاند محتاجی به نزد امام حسن(ع) آمد و از او کمک خواست، امام حسن(ع) مبلغی را به او کمک کرد. این مرد سپس برای دریافت کمک بیشتر نزد امام حسین(ع) رفت و امام(ع) پس از آگاهی از عطایای امام حسن(ع) جهت پاسداشت حرمت برادرش یک دینار کمتر از او به فقیر کمک کرد.[۱۶۴]
وی با مسکینان مینشست، دعوت آنان را میپذیرفت و با آنان غذا میخورد و آنان را نیز به خانه خود دعوت میکرد و آنچه در منزل داشت از ایشان دریغ نمیکرد.[۱۶۵] اگر سائلی از او درخواست میکرد و امام در حالنماز بود، نمازش را کوتاه میکرد و هر چه در اختیار داشت، به او میداد.[۱۶۶] او غلامان و کنیزانش را در قبال خوش رفتاریشان آزاد میکرد. گفتهاند کنیزی را که معاویه همراه با اموال و لباسهای فراوانی برایش هدیه فرستاده بود، در ازای خواندن آیاتی از قرآن و سرودن شعری درباره فنای دنیا و مرگ انسانها آزاد کرد و اموال را بدو بخشید.[۱۶۷] حتی یک بار یکی از غلامانش کار ناشایستی کرد که درخور عقاب بود ولی چون غلام آیهوَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ (ترجمه: و از مردم در میگذرند)[ ۳–۱۳۴] خواند، او را بخشید؛ و چون غلام گفت: وَاللَّـهُ یحِبُّ الْمُحْسِنِینَ (ترجمه: و خداوند نکوکاران را دوست دارد.)[ ۳–۱۳۴] امام او را در راه خدا آزاد کرد.[۱۶۸] وی دَیناسامه بن زید را، که در بستر بیماری افتاده و از پرداختش عاجز مانده بود، از جانب او پرداخت.[۱۶۹]
بنابه روایتی، زمین و اشیایی را که به او ارث رسیده بود، پیش از دریافت آن بخشید.[۱۷۰] دیه مردی را در ازای پاسخ به سه پرسش به طور کامل پرداخت و انگشتریاش را نیز بدو عطا کرد.[۱۷۱] بخشش او به حدی بود که زن و مردی یهودی به سبب این خلق نیکوی او مسلمان شدند.[۱۷۲] او به آموزگار فرزندانش مال و لباس بسیار بخشید و دهانش را از دُرّ پرکرد، در حالی که میگفت این جبران کننده تعلیم تو نیست.[۱۷۳] درباره حلم امام(ع) گفتهاند که وقتی مردی شامی به او و پدرش ناسزا گفت، از او درگذشت و او را مورد لطف قرار داد.[۱۷۴] گفته شده است اثر انبان آذوقهای که برای ایتام و مساکین بر پشتش حمل میکرد، در روز شهادت آشکار بود.[۱۷۵]
گفتهاند هنگام توهین مروان به مادر امام(ع)، وی قاطعانه با مروان برخورد کرد.[۱۷۶] همچنان که در برابر سبّ امام علی(ع) از سوی امویان، به شدت واکنش نشان میداد.[۱۷۷](ویکی شیعه)
- ناطق بالحق، ص۱۱
- طبرانی، ج۳، ص۱۰۱
- ابن سعد، ج۶، ص۴۱۵؛ ابن ابی شیبه، المصنَّف فی الاحادیث و الآثار، ۱۴۰۹ق، ج۶، ص۴۶؛ طبرانی، ج۳، ص۱۰۰
- ابن سعد، ج۶، ص۴۱۳ـ ۴۱۷؛ ابن ابی شیبه، المصنَّف فی الاحادیث و الآثار، ۱۴۰۹ق، ج۶، ص۳، ۱۵
- بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۶۶، ۴۵۳؛ دولابی، الذریه الطاهره، ۱۴۰۷ق، ص۱۰۴؛ طبرانی، ج۳، ص۹۵؛ ناطق بالحق، ص۱۱؛ مفید، ج۲، ص۲۷
- احمد ابن حنبل، المسند، بیروت، ج۳، ص۲۶۱؛ بخاری، ج۴، ص۲۱۶؛ ترمذی، ج۵، ص۳۲۵
- ابن سعد، ج۶، ص۴۱۳؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۲۳
- کلینی، ج۶، ص۴۷۳ـ۴۷۴؛ صدوق، الامالی، ص۱۹۳، ۵۴۳
- یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۲۶؛ ابن سعد، ج۶، ص۴۰۹
- ابن سعد، ج۶، ص۴۱۴ـ۴۱۵
- ابن سعد، ج۶، ص۴۱۰؛ طبرانی، ج۳، ص۱۱۵؛ ابن عبدالبرّ، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۳۹۷
- احمد بن حنبل، المسند، بیروت، ج۴، ص۱۷۲؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۱۷۷؛ القزوینی، محمد بن یزید؛ سنن ابن ماجه، ج۱، ص۵۱
- شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ۱۴۰۵ق، ج۱، ص۲۶۲؛ سید بنطاوس، الطرائف، ۱۴۰۰ق، ج۱، ص۱۷۴؛ قمی، علی بن محمد؛ کفایه الاثر، ص۴۶؛ مقتل خوارزمی، ج۱، ص۱۴۶
- قمی، کفایه الاثر، ص۴۵؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۳۶، ص۳۰۴
- طبرسی؛ اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۴۳۲؛ المقریزی، پیشین، ج۶، ص۱۱ و خرگوشی نیشابوری، ابو سعید، ۱۴۲۴، ج۵، ص۳۳۴
- ابن سعد؛ پیشین، ج۱۰، ص۲۶۶؛ احمد بن حنبل، المسند، بیروت، ج۲، ص۴۴۰ و حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۱۶۶. و نیز سنن ترمذی، ج۵، ص۳۲۴
- ابن اعثم کوفی، الفتوح، ۱۹۹۱، ج۳، ص۴۰
- ابن سعد، ج۶، ص۴۰۸؛ ابن ابی شیبه، المصنَّف فی الاحادیث و الآثار، ۱۴۰۹ق، ج۷، ص۲۶۹
- طبرسی، مشکاه الانوار، ۱۳۸۵ق، ص۱۷۰؛ محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج۸، ص۳۹۳
- ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۷۳
- شیخ صدوق؛ الخصال، ج۱، ص۱۳۵؛ علامه مجلسی؛ بحارالانوار، ج۴۳، ص۳۳۳ و شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۹، ص۴۴۷
- ابن سعد، ج۶، ص۴۱۳
- ابن عساکر، تاریخ مدینه الدمشق، ۱۴۱۵ق، ج۱۴، ص۱۸۵
- ابن عساکر، تاریخ مدینه الدمشق، ۱۴۱۵ق، ج۷۰، ص۱۹۶ـ۱۹۷؛ برای موارد مشابه رجوع کنید به ابن حزم، المُحَلّی، بیروت، ج۸، ص۵۱۵؛ اربلی،کشف الغمه، ج۲، ص۴۷۶
- اربلی، کشف الغمع، ج۲، ص۴۷۸ـ۴۷۹
- ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۷۲ـ۷۳
- قاضی نعمان، ج۲، ص۳۳۹
- مجلسی، ج۴۴، ص۱۹۶؛ ابن ابی الدنیا، مکارم الاخلاق، چاپ مجدی سید ابراهیم، ص۱۴۰؛ کلینی، ج۴، ص۴۷
- ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۸۳
- ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۷۳-۷۴
- ابن عساکر، تاریخ مدینه الدمشق، ۱۴۱۵ق، ج۴۳، ص۲۲۴-۲۲۵
- ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۷۳
- احمدبن علی طبرسی، ج۲، ص۲۳
- ابن سعد، ج۶، ص۴۰۹ـ۴۱۰، ۴۱۵